گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 64
گلبانگ






صفحه 23 از 56
شهد مصفّا چشم خمار آن رخ فتّانه دیدنی است لعل لبش چو شهد مصفّا چشیدنی است قرص سپید عارض او چون مه تمام بر سینۀ
سیاهی زلفش چه دیدنی است هر روز شرح یار صبایم دهد ولی این ق ّ ص ۀ همیشه عمرم شنیدنی است ما را چه غم ز تیغ بلایاي
روزگار کان زخمها به شوق وصالش خریدنی است بیمار هجر اویم و دانم که هیچ کس جز او طبیب درد من دل رمیده نیست در
صد حدیث توان گفت در غزل کان نکته را « بهروز » باغ عشق شاخ درختش به جاي کام گر عشوه داد میوه همان نیز چیدنی است
مقام به صد خط قصیده نیست بهروز مرادي آرانی (کاشان) اکسیر نظر اي بهین خسرو با شوکت و فر؛ یا مهدي(ع) وي منور ز
رخت شمس و قمر؛ یا مهدي(ع) اصل خیري تو ولی تا که نهان از خلقی برنیاید به جز از شر ز بشر؛ یا مهدي(ع) لحظاتی که دل از
یاد تو غافل بوده رفته این عمر گرانمایه هدر؛ یا مهدي(ع) این دل تیره و بیارزش و ناقابل را منقلب کن تو به اکسیر نظر؛ یا
مهدي(ع) آنکه سودا نکند با تو به بازار عمل نبرد در دو جهان غیر ضرر؛ یا مهدي(ع) اندر این موج خطرناك بلاها، از ما که به غیر
از تو کند دفع خطر؟ یا مهدي(ع) رحم کن اي پسر فاطمه(س) بر ایتامت کیست ایتام تو را جز تو پدر؟ یا مهدي(ع) حق چنین
ات در همه حالی این است نرود جز ره تو « ملتجی » خواسته تا روز قیامت باشد: حب تو جنت و بغض تو سقر؛ یا مهدي(ع) کوشش
راه دگر؛ یا مهدي(ع) علی اصغر یونسیان تو مپندار تو مپندار که آن شاه ز یاران دور است یا مپندار که در پرده رخش مستور است
کو نه غافل بود از دوست که در صحبت اوست غافل آنست که از پرتو لطفش دور است گرچه غایب ز نظر گشت پی مصلحتی
لیک الطاف خفیاش همه جا موفور است حق همی از نظر خلق نهان است ولی او ز هر چیز عیانتر بود و مشهور است آن که حق را
نشناسد بود از کوردلی ور نه هر چیز به تدبیر خدا مقهور است شاه در پرده و لطفش همه از پرده برون نور وي فاشتر از نور درخت
طور است غیبت از او نبود غیبت ما هست از او او نه مستور بود، دیدة ما بینور است همچو آن کور که از دیدن خور ?محروم است
او ز خور غایب و گوید که خور از ما دور است اي جواد آن که نه رو بیند و نی پرتو رو کور دل هست و ز، نادیدن خود معذور
است ? خور: خورشید آیتالله محمد جواد خراسانی کربلا، لازِلْتَ کربٌ و بلا شریف رضی ترجمه: امیر چناري کربلا، کرب و
بلایی، کربلا در تو غم دیدند آل مصطفی(ص) روي خاکت، روز جنگ دشمنان شد روان خونها و آب دیدهها گونههاي بانوان
شد اشکبار پیش آن لبتشنۀ دشت بلا دست ساییدند بر آن خاك پاك گل شده از خون یاران خدا میهمان بودند در آن دشت
خشک میهمانان بیپذیرایی چرا؟! آب را کردند از آنان دریغ پس بنوشاندندشان آبِ فنا پیش آن خورشیدهاي سرفراز رفت
خورشید از خجالت در خفا جانور میخورد از اجسادشان: پايهاي همت و دستِ سخا چهرههایی چون چراغ پر فروغ شد مهِ
خاموش و نجم بیضیا روز و شب پوساند پیکرهایشان حکم ظالم گشت بر آنها روا اي رسولالله! بنگر حالشان کشته و مجروح و
افتاده ز پا پایشان میسوخت بر شنهاي داغ تشنه، میخوردند آب از نیزهها میکشاندند آن اسیران را به زور میشدند افتان و
خیزان زان جفا منظري بینی در آنجا دردناك آتش دلهاست، خار دیدهها اي ستمکاران اي گردنکشان! بود این، پیغمبرِ حق را
جزا؟ کاشت بُستانها پیمبر بهرشان اهل او را تلخ میوه شد سزا نسل او از ریشه برکندند سخت اهلِ او راندند مثلِ بردهها میکشاندند
آن زنان را با شتاب آن زنان پاكدامن، باوفا میبرید آنجا نفس از خستگی بر زبان جملهشان: پیغمبرا! پردهاي آنجا نبود و
خیمهاي بهر آن والا زنان با حیا کفر از آنها انتقامش را گرفت دل خنک گشتند قوم اشقیا اي که با قتل تو یکباره، شکست
پایههاي دین، علَمهاي هُدا قاتلان را جمله بود این آگهی که تو هستی پنجمین اهلِ عبا چون که کشتندت، نهادندت به خاك غسل
ننمودند و تکفینی تو را غسل دادندت به خون خویشتن بود تکفینت به خاك دشتها ریختندت خون، نبودت دادرس نه پدر، یا
آنکه جدّت مصطفی یا که مادر، آنکه حقّش بر فراشت بین زنها، هر زمان و هر کجا از چه کس میجست یاري؟ چون که
گفت: اي پدر! فریاد رس، اي جدّ ما! اي رسول ایزد و اي فاطمه! اي امیرالمؤمنین، اي مرتضی! چون زمین را زیر و رو ننمود حق؟ یا
نبارید آن زمان سنگ از هوا؟ گردن فرزندهاي فاطمه قطع میکردند با تیغِ جفا سر بریدند آنچنان که میبُرند در بیابان خارهاي
بیبها کرده بر نیزه سرت، اما درود گفته بر جدّت، رضا یا نارضا! هدیهها دادند بهر یکدگر شادمان بودند قوم بیحیا اي که
صفحه 24 از 56
میگرید برایت فاطمه هم پیمبر، هم علی، اصل عُلا گر پیمبر زنده گردد بعد تو مینشیند این زمان بهر عزا کوههاي سربلندي تا
ابد! ماههاي این جهان در روشنا! خواست ایزد تا شوند آن قاتلان مایۀ شوق فراوان و بکا بر زبانها باد این غم تا ابد قلبها بیتاب
در سوگ شما! قاصدك نیایش عارفانه ?الهی، راز دل نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر. الهی، پیشانی بر خاك نهادن آسان
است دل از خاك برداشتن دشوار است. الهی، خنک آن کس که وقف تو باشد. الهی، فرزانهتر از دیوانۀ تو کیست؟ الهی، عارفان
الهی، خوشا آن دم که در تو گُمام الهی، چون در تو مینگرم از آن چه « عرفنی نفسی » این جاهل گوید « عرفنی نفسک » گویند
خواندهام شرم دارم. الهی، چون تو حاضري چه جویم و چون تو ناظري چه گویم. الهی، از من آهی و از تو نگاهی الهی، از دردم
خرسندم که درمانش تویی الهی، تو را دارم چه کم؛ دارم پس چه غم دارم?. الهینامه (از حضرت آیتالله حسنزاده آملی)
الهی نامه نوجوانانه
الهی نامه نوجوانانه الهی! به تو عشق میورزم. عشقی ناب و خالص که به هیچ کس جز تو ندارم، دوست دارم تو را در کارهایم
احساس کنم، احساس به تمام زیباییهاي معنوي. علی ملکی الهی! از تو میخواهم مرا از ظلمت به سوي نور هدایت کنی تا چه
وقت باید غرق گناه باشم، از تو میخواهم که سایۀ لطفت بر سر من باشد تا کی نیازمند دیگران باشم. خدایا از اعماق وجودم تو را
صدا میزنم و از تو یاري میخواهم اي رحمت کننده و اي گشایشگر محسن صادقی الهی! یعنی میشود که ما هم پاك شویم و
از تبار نور شویم. خدایا! کمکم کن تو را به خاطر خودت دوست داشته باشم، نه به خاطر خودم و نه به خاطر ترس از عذاب
آخرت. کمکم کن در مشکلات رنگ عوض نکنم و از تو روي برنگردانم و همه جا به یاد تو باشم. محمد سعید مرشد شب تا
صبح در حال رکوع بودهاند سرکشیک آستان قدس رضوي نقل کرد: شبی از شبهاي زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف
میبارید نوبت کشیک من بود اول شب خدام آستان مبارکه به من مراجعه کردند و گفتند: به علت سردي هوا و بارش برف زائري
در حرم نیست، اجازه دهید حرم را ببندیم من نیز به آنان اجازه دادم. مسئولین دربها را بستند و کلیدها را آوردند. مسئول بام حرم
مطهر آمد و گفت: حاج شیخ علی اصفهانی از اوّل شب تاکنون بالاي بام و در پاي گنبد مشغول نماز میباشند مدّتی است که در
حال رکوع هستند چند بار مراجعه کردم ایشان را به همان حال رکوع دیدم، اگر اجازه دهید به ایشان عرض کنم که میخواهیم
درها را ببنیدم. گفتیم: خیر، ایشان را به حال خود بگذارید و مقداري هیزم در اطاق پشت بام که مخصوص مستخدمین است
بگذارید که هر گاه از نماز فارغ شدند استفاده کنند و درب بام را نیز نبندید. مسئول مربوطه مطابق دستور عمل کرد و همه به منزل
رفتیم. آن شب برف بسیاري بارید. هنگام سحر که براي باز کردن دربهاي حرم مطهر آمدیم به خادم بام گفتم: برو ببین حاج
شیخ حسن علی در چه حالند. پس از چند دقیقه خادم برگشت و گفت: ایشان همان طور در حال رکوع هستند و پشت ایشان با
سطح برف مساوي شده است. معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بودهاند و سرماي شدید آن شب سخت
زمستانی را هیچ احساس نکردهاند نماز ایشان هنگام اذان صبح به پایان رسید ?. برگرفته از کتاب داستانهایی از نماز ص 46 نوشته
شهید احمد و قاسم میرخلفزاده گفتوگوي شیطان و فرعون روایت شده که شیطان، به درگاه فرعون آمد، و در را کوبید، فرعون
گفت: کوبنده در کیست؟ شیطان گفت: اگر خدا بودي، میفهمیدي چه کسی در را میکوبد. فرعون گفت: اي ملعون داخل شو.
شیطان گفت: ملعونی بر ملعونی وارد میشود، پس داخل شد، فرعون به او گفت: چرا بر آدم سجده نکردي تا رانده درگاه خدا و
مورد لعن خدا واقع نشوي؟ در جواب گفت: چون مانند تو در صلب آدم بود. فرعون به او گفت: آیا بدتر از من و خودت بر روي
زمین سراغ داري؟ شیطان در جواب گفت: انسان حسود از من و از تو بدتر است. چون حسد عمل نیک انسان را میخورد، همچنان
که آتش هیزم را میخورد و میسوزاند ?. برگرفته از کتاب گنجینه جواهر (کشکول ممتاز)
صفحه 25 از 56
ده گام تا امام زمان(ع)- 3
علی سرائی سلام، خدا قوّت. گام دوم چه طور بود؟ توانستید یک قدم به امام زمان(عج) نزدیکتر شوید؟ امید است توفیق اقتدا و
تأسی به امام زمان(عج) را پیدا کرده و از جام تقّرب ایشان نوشیده باشید. گام سوم، یکی از اصلیترین گامها و سکویی است براي
پرش و پرواز سبک بالانه در آسمان آبی امامت و ولایت و قرار دادن خود در مسیر وزش نسیم خوش الهی. آمادهاید؟ بسم ا... گام
سوم: خودسازي سؤال: خودسازي به چه معناست؟ سرآغاز و نقطه شروع کجاست؟ راه و مسیر چیست؟ راهنما کیست؟ خودسازي
یعنی: خود را ساختن، خود را بیآلایش کردن، خود را پیرایش کردن و... براي خدا. زدودن وجود از هرچه غیر خداست. بشویم
انسان این » : آنچه خدا از ما میخواهد و براي آن خلق شدهایم. حاج محمدرضا الطافی 1 یکی از بندگان صالح خدا میگوید
همه وسایل پیشرفته ساخته و میسازد ولی خودش را نمی سازد. پیچ و مهره این همه وسیله را دقیق و میزان میبندد و محکم
میکند، اما پیچ و مهره خودش، پیچ و مهره ایمانش شُل است، تق و لق میشود و میشکند. مگر این عمر چهقدر است؟ چهقدر
2 به راستی چهقدر فرصت داریم تا خود را بسازیم؟ چند سال، چند ماه، چند روز و یا چند «؟ فرصت هست که انسان به خودش برسد
ساعت ؟ خداوند متعال در سوره بقره آیه 62 ، هم آدرس داده، هم نقطه شروع را مشخص کرده و هم نتیجه و اجر و مزدش را بیان
از مسلمانان و یهودیان و مسیحیان و صابئین، کسانی که به خدا و روز بازپسین (قیامت) ایمان آورده و نیکوکاري » : فرموده است
پیشه کنند، پس براي آنان پاداشی است نزد پروردگارشان، (که هیچگاه چه در دنیا و چه در عقبی) نه بیمی بر آنهاست و نه
3 همانطور که میبینیم، خداوند بخشنده و مهربان براي شروع سخت نگرفته و فقط سه کار را از انسان، با هر .« اندوهگین میشوند
دین و مسلکی خواسته است: 1. به او ایمان داشته باشیم که خالق یکتا و بیهمتاست (توحید) 2. به روز قیامت، روز سنجش اعمال،
روز حساب و عقاب ایمان داشته باشیم (معاد) 3. کارهاي نیک و شایسته انجام دهیم (اجراي احکام الهی) هیچ جاي دنیا دروغ،
تهمت، غیبت، خیانت، ظلم، فساد، طمع و... پذیرفته شده و خوب نیست و همه جاي دنیا صداقت، انفاق، جوانمردي، خوش خلقی،
نیکی به پدر و مادر و مساکین و یتیمان و مردم و... نیک و پسندیده است. پس اگر کسی حداقل خواسته خداوند متعال را اجابت
کند، پاداش ویژهاي نزد پروردگار یکتا دارد، و آن این است که هیچگاه، چه در دنیا ( نه مسائل اجتماعی، نه مسائل اقتصادي، نه
مسائل خانوادگی و...) و چه در آخرت چیزي او را ناراحت و اندوهگین نمیکند و نمیترساند، به عبارتی آرامش و آسایش در دو
دنیا. در ادامه مسیر خودسازي نیاز به یک قطب نما، یک کتاب راهنما و نقشه راه داریم تا ما را در این گام همراهی نماید. قطب
نما، وجود مقدّس و سراسر نور امام زمان(عج) است که سمت و جهت حرکت ما را مشخص میکند که با اقتدا و تأسی (گام دوم)
میتوانیم از این قطب نما استفاده کنیم و اما آن کتاب راهنما و نقشه راه، کتابی نیست جز معجزه عظیم پیامبر مکرم اسلام (ص)،
یعنی قرآن کریم، که راهنمایی است از گذشته و براي حال و آینده. اما براي استفاده از این کتاب به عنوان راهنما، باید در مسیر
خودسازي اولیه کمی پا را فراتر گذاشته و به وادي متقین، قدم نهیم و تقوا پیشه کنیم و پرهیزگاري نماییم. پرهیز از گناه، پرهیز از
هرچه صفات رذیله و ناپسند است. چرا که ایزد منّان خود در ابتداي قرآن کریم شرایط استفاده از آن را به عنوان کتاب راهنما،
4 اما براي اینکه بتوان جزو گروه « این کتاب که هیچ شکی در آن نیست راهنمایی است براي پرهیزگاران » : چنین بیان فرموده است
پرهیزگاران و تقوا پیشگان بود چه باید کرد؟ خداوند در ادامه، صفات پرهیزگاران را اینچنین براي رسول خود بر میشمارد:
پرهیزگاران) کسانی هستند که به غیب (آنچه آشکار نیست و پنهان از دیدههاست) ایمان دارند و نماز به پا میدارند و از آنچه )»
روزي شان کردهایم، انفاق میکنند. و (آنان) کسانی هستند که به آنچه بر تو و (پیامبران) پیش از تو نازل کرده ایم ایمان دارند و
5 حال اگر توفیق پیدا کردیم و جزو پرهیزگاران و متقین شدیم، چه میشود؟ باز خداوند در ادامه « آنانند که به آخرت یقین دارند
6 به عبارتی، از اینجا به بعد « براي اینان (پرهیزگاران) است هدایتی از جانب پروردگارشان و هم اینانندکه رستگارند » : میفرماید
خودِ خدا میشود راهنما، دست انسان را میگیرد و در مسیر صحیح پیش میبرد که رستگاري حقیقی هم، همین است. مولا و
صفحه 26 از 56
هر یک از شما (شیعیان) » : مقتدایمان، امام زمانمان(عج) نیز که در مسیر تقرّب به سوي او گام برمیداریم بر همین نکته اشاره دارد
7 و در این بین هیچ چیز به اندازه نماز .« که تقوا را سرمایه خویش قرار دهد، از فتنه هاي گمراه کننده ظلمت خیز در امان خواهد بود
هیچ چیز بهتر از نماز بینی شیطان را به خاك » : نمیتواند ما را در راه تقواپیشگی و مبارزه با شیطان یاري دهد، چنانکه میفرماید
8 پینوشتها: 1. حاج محمدرضا الطافی، لحاف دوزي است در همدان .« نمیمالد، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاك بمال
که هم اکنون در قید حیات بوده و یکی از سالگان الی ا... و از اولیاءخداست. 2. در راه بندگی، تألیف مهدي معماریان، انتشارات
6. سوره بقره آیه 5 5. سوره بقره، آیه 3 و 4 4. سوره بقره، آیه 2 3. سوره بقره، آیه 62 کمال الملک، چاپ دوم، 1383 ، ص 217
8. بحارالانوار، ج 53 ، ص 182 7. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 498
نسیم
هزار دست پر از خواهشند خدا کند که بهار رسیدنش برسد شب تولد چشمان روشنش برسد چو گرد بر سر راهش نشستهام شب و
روز به این امید که دستم به دامنش برسد هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ که آن انارترین روز چیدنش برسد چه سالها
که در این دشت خوشه چین ماندم که دست خالی شوقم به خرمنش برسد بر این مشام و بر این جان چه میشود یا رب نسیمی از
چمنش بویی از تنش برسد خداي من دل چشم انتظار من تا چند به دور دست فلک بانگ شیونش برسد چقدر بر لب این جاده
منتظر ماندن خدا کند که از آن دور توسنش برسد سعید بیابانکی باران نام تو نام تو بر زبان من آمد؛ زبانه شد سیل گدازههاي
خروشان روانه شد گفتم به خاك، نام تو را؛ جنگلی سرود گفتم به شعر، نام تو را؛ عاشقانه شد گفتم به باد، نام تو را؛ گردباد گشت
گفتم به رود؛ نام تو را؛ بیکرانه شد گفتم به راه؛ نام تو را؛ رفت و رفت و رفت... گفتم به لحظه؛ نام تو را ... ؛ جاودانه شد این
حرفها که هم همهاي در غبار بود بارانِ نرمِ نامِ تو آمد، ترانه شد قربان ولیئی ? برگرفته از کتاب گفتم به لحظه نام تو را،
جاودانه شد، قربان ولیئی، نشر آفاق
هفتمین پرده
ویژه نامه پیام آورمهربانی ها(ص) علی سرائی پرده اول: ولادت هر آینه رسول خدا(ص) براي شما الگویی خوب و نمونهاي کامل
است. سوره احزاب، آیه 21 هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که صداي گامهاي پرشتاب مردي سکوت کوچههاي مکه را در آن صبح
زیبا در هم میشکست. میخواست خود را هر چه سریعتر به خانه عروسش برساند. بالاخره روزي که انتظارش را میکشید، رسید.
امروز جمعه 17 ربیعالاول سال عامالفیل است. دیشب کنار کعبه بود که ناگهان خوابش برد. در خواب دید که خانه کعبه با همهي
پروردگار محمّد !« اللهاکبر » : ارکانش از زمین کنده شده و به جانب مقام ابراهیم(ع) به سجده افتاد و سپس راست شد و گفت
مصطفی، پروردگار من، حالا مرا از نجاستهاي مشرکان و پلیديهاي کافران پاك گردانید. سپس بتها لرزیدند و به زمین
بزرگ مرد قبیله قریش عبدالمطلب روزها و ساعتها را شمرده بود تا روز موعود فرا رسد و او یادگار پسر از دست .«... افتادند
داده خود عبدالله را در آغوش بگیرد و ببوید و ببوسد. حالا دیگر به خانه آمنه نزدیک شده، فقط چند قدم مانده است. قدمها را پر
شتابتر برداشت. خود را به گهواره نوزاد رساند و با شوق بسیار نوهاش را در آغوش گرفت. اشک از دیدگانش جاري شد. گفت:
چرا که پس از تولدش صدایی شنیدم که میگفت: بهترین مرد را زائیدهاي، پس او ،« محمّد » : نامش را چه گذاشتهاي؟ آمنه گفت
را محمّد نامگذاري کن. ستارهاي بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیدهي ما را انیس و مونس شد چندي نگذشت که از گوشه و
کنار خبرهاي عجیبی رسید که وقوع آنها درست همزمان با تولد این نوزاد بود: 1. آب دریاچه سماوه (بین کوفه و شام که کسی
. سالها در آن آب ندیده بود) زیاد شد و به جریان افتاد. 2. آب دریاچه ساوه که آن را میپرستیدند، فرو رفت و خشک شد. 3
صفحه 27 از 56
ایوان عظیم کاخ مدائن (کاخ شاه ایران) به لرزه در آمد و چهارده کنگره (دندانههاي سر دیوار) آن فرو ریخت. 4. آتشکده فارس،
پس از هزار سال روشنایی خاموش شد. 5. تخت هر پادشاهی در آن صبح واژگون شده بود. 6. دانش کاهنان از ذهنشان رفته بود و
جادوي ساحران باطل گردیده بود. 7. ... علی سرایی پرده دوم: کودکی، نوجوانی و جوانی مادرش آمنه مدتی محمّد(ص) را شیر
داد و در آغوش خود نگه داشت. پس از آن حلیمه از طایفه بنیسعد که به مکه آمده بود تا براي امر معاش، کودکی را براي شیر
دادن بپذیرد، عهدهدار شیر دادن او شد. بعد از دو سال او را به مادرش باز گرداند، ولی به دلیل این که از وجود این طفل برکتها
دیده بود، با رضایت مجدد مادرش، محمّد(ص) را به محل سکونت خود باز گرداند. پس از مدتی او را به مکه آورد و در سن پنج
سالگی به مادرش آمنه تحویل داد. هنگامی که محمّد(ص) به سن شش سالگی رسید، مادرش آمنه رحلت نمود و جدش
عبدالمطلب سرپرستی او را به عهده گرفت. هنگامی که او هشت ساله شد، عبدالمطلب نیز در گذشت و عمویش ابوطالب
سرپرستش گردید. محمّد(ص)، در سن سیزدهسالگی عمویش را در مسافرت شام که به منظور تجارت انجام گرفت، همراهی کرد.
در بین راه راهبی به نام بحیرا او را دید و به پیامبري او بشارت و از آینده او خبر داد. محمّد(ص)، در سن بیستسالگی به همراه
را بستند. با این پیمان سوگند یاد کردند که از هر مظلومی دفاع کنند و تا حق « حلف الفضول » جمعی از جوانان مکه پیمان معروف
او را نگیرند، از پاي ننشیند. محمّد(ص) در سن بیست و پنجسالگی با خدیجه(س) که از اشرف و صاحب سرمایه بود، آشنا شد و با
سرمایه او براي تجارت به شام رفت و پس از بازگشت با وي ازدواج کرد. رفتار و گفتار محمّد(ص) در کودکی و جوانی چنان بود
که نظر بزرگسالان را به خود متوجه ساخت و به قدري شخصیت وي در دیدهي ایشان بزرگ جلوه کرد که سالها پیش از آن که
هرگز از محمّد(ص) دروغ و کار ناشایست »: لقب دادند. ابوطالب، عموي آن حضرت میگفت « امین » به پیامبري مبعوث گردد، او را
وقتی صبحانه براي اطفال میآوردند آن » : ابن عباس میگوید .« و جاهلانه ندیدیم، نه بیجا میخندید و نه سخنان بیهوده میگفت
پردهي سوم: برگزیده شدن (بعثت) و خداوند را، چه .« حضرت رو شسته و خوشبو از خواب بیدار میشد و حاضر میگشت
تدبیرهایی شگفت و زیباست، در آستین چهرهي خلقت و افروختن مشعل هدایت. خدا خواست تا چهرهي آفرینش را روشن کند،
محمّد را آفرید. خواست تا بر آدمیان منت نهد و تاریخشان را به طراوت بهار مبدل سازد و شب کائنات را به روز روشنایی و فروغ
وحی، بیاراید، محمّد مصطفی(ص) را برگزید و برانگیخت. مبعث فصلی بهاري در پهنه قرون بود که محمّد(ص) را همچون گلی
زیبا بر دامن رسالت نهاد و در زمانی که خشکسالی معنویت و قحطی حقیقت بود، زمین را با فروغ چهرهي این خورشید، تابان نمود.
آغاز شد، از آن شب « اقرأ » آري از آن روز که بر فراز حرا آیات الهی بر دل محمّد(ص) نشست، از آن عصر، که صبح هدایت با
مخاطب قرار داد، از آن لحظه که پیامبر(ص) در بازگشت از غار « یا رسولالله » که جبرئیل امین بر محمّد(ص) آشکار شد و او را
به مبعوث خاتم، سلام « السلامعلیک یا نبیالله » حرا، در طول مسیر مشاهده کرد که همه چیز بر او سجده میکند و با آهنگ
میدهند، از آن روز که خانه خدیجه با نور نبوت فروغ گرفت، از آن بعثت آخرین سفیر الهی سالها میگذرد. در این همه سال،
آیین رسول مکی و پیامبر مدنی همواره سد زمانها را شکسته و پردههاي کفر را کنار زده و دنیا را در قدم جلوههاي ابدیت افکنده
این پیام آن پیامآور « الله اکبر » ،« الله اکبر » . است. او آمد تا زنجیرها را از دست و پاي اندیشهها و ایمانهاي جاهلیت زدگان بگشاید
که جهان را از حلاوت محبت خدا پر کرد و زمان و ،« محمّد » نور است که در رواق هستی طنین انداز است. درود بر حبیب خدا
آکند. دامنهي بعثت آن مبعوث، تا همیشه تاریخ گسترده است. امروز هم، موج آن، دامن گستر و نورافشان « تکبیر » تاریخ را از موج
است. نامش، بر بام جهان در گسترهي زمین و زمان، بلند باد، تا همارهي هستی،... تا همیشه تاریخ. برگرفته از روایت انقلاب ج 3
جواد محدثی پردهي چهارم: جوانان و پیامبر (ص) پیامبر (ص) همیشه به نوجوانان و جوانان توجه زیادي داشت و همواره میفرمود:
من شما را سفارش میکنم که به نوبالغان و جوانان نیکی کنید، زیرا آنان دلی رقیقتر فضیلتپذیرتر دارند. خداوند مرا به پیامبري
برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخن مرا پذیرفتند و با من پیمان بستند ولی پیران از
صفحه 28 از 56
قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفت با من برخاستند. نوجوانان و جوانان از آن جهت که داراي دلی پاكاند بهتر از دیگران
پذیراي سخن حق هستند. به همین دلیل پس از شروع دعوت پیامبر(ص) به اسلام، جوانان بیش از دیگران به او پیوستند و
پیامبر(ص) نیز براي این گروه ارزش و احترام خاصی قائل بود و در بسیاري موارد با وجود صحابه مسن، جوانان را براي
مسئولیتهاي کلیدي انتخاب میکرد و از آنها در گفتار و عمل حمایت مینمود. پیامبر(ص) به شرط وجود صلاحیت و شایستگی
در یک جوان او را براي تصدي پستهاي مهم برمیگزید. از جمله جوانانی که پیامبر(ص) امور مهم را به آنها میسپرد میتوان از
علیبن ابیطالب(ع) نام برد که شرح آن نیازمند به تحریر کشیدن صفحات مستقلی است. از دیگر جوانان مورد اعتماد رسول
اکرم(ص) میتوان از جعفربن ابیطالب نام برد که در 24 سالگی رهبر مسلمانانی است که بر حبشه هجرت کردهاند و تدابیر و کلام
نافذ او موجب شد نجاشی پادشاه حبشه مسلمانان را بپذیرد. در سن 27 سالگی به فرماندهی سپاه اسلام در جنگ موته برگزیده شد
که در آن جنگ به شهادت رسید. همچنین میتوان از مصعب بن عمیر نام برد که با وجود سن کم به عنوان نماینده رسول
خدا(ص) براي آموزش قرآن و معارف دینی، قبل از هجرت به مدینه فرستاده شد و اقدامات سنجیده او راه را براي هجرت پیامبر
(ص) هموار کرد. از دیگر جوانان مورد اعتماد رسول اکرم(ص)، عتاب بن اسیر بود که پس از فتح مکه به عنوان فرماندار آن جا
برگزیده گردید. و... دهها جوان دیگر که با وجود سن کم مسئولیتهاي مهمی به آنان سپرده شد و این نشان از جوانگرایی با
محوریت لیاقت و شایستگی در رسول خدا(ص) بوده است. پرده پنجم: نور محمّدي چو تکوین 1جهان را ساز کردند نخست از نور
او آغاز کردند محمّد(ص) مصطفاي آفرینش محمّد(ص) نور چشم اهل بینش شب اسرا 2 چو در عرش خدا گشت فکان قاب
قوسینش 3 سزا گشت محمّد(ص) شافع روز پسین است محمّد(ص) رحمهي للعالمین است محمّد(ص) فاتح بدر و حنین است
محمّد(ص) مرشد راه حسین است محمّد(ص) هم بشیر و هم نذیر است محمّد(ص) در دو عالم بینظیر است محمّد(ص) محرم
اسرار عشق است محمّد(ص) مطلع انوار عشق است محمّد(ص) صاحب دختی چو زهراست محمّد(ص) زینب ام ابیهاست
محمّد(ص) معجزه خلق الهی است که بینورش سیاهی در سیاهیاست چو دریاي وجودش بیکران است در اوصافش سخن بس
ناتوان است مسعود ارشاديفر پرده ششم: قصاص زیباي عُکاشه انس بن مالک میگوید: خدمت رسول خدا(ص) رسیدم. وقتی مرا
دید گفت: بدان که اجل من نزدیک شده است و هیچ چیز به من دوستتر از مرگ و دیدار خداي سبحان نیست. آنگاه فرمود:
بلال را بگو تا همهي یاران مرا فرا بخواند. بلال اذان گفت و یاران همه در مسجد حاضر شدند. پیامبر(ص) به کمک دو تن از یاران
که بازوهاي او را گرفته بودند به مسجد آمد و در محراب قرار گرفت. رسول خدا(ص) نگاهی به جمعیت کرد و گفت: اي یاران
من، آیا من در اداي حق و ابلاغ وحی و پیغامهاي خدا به شما کوتاهی کردهام؟ گفتند: جان ما فداي تو باد، هیچ کوتاهی نکردهاي.
گفت: رسول مهربانی براي شما بودم. همه گریستند و گفتند: بلی، یا رسول الله گفت: اي مردم! من از شما خواستهاي دارم. همه
گفتند: تن و جانمان فدایت باد، آن خواسته چیست؟ گفت: هر که از شما بر من حقی دارد، امروز قصاص کند و به فرداي قیامت وا
نگذارد که مرا طاقت پاسخگویی در قیامت نیست. صداي شیون و خروش از میان مردم برخاست. و پیامبرسخن خود را تکرار کرد.
عکاشه بن محصن اسدي برخاست و گفت: یا رسولالله من بر تو حقی دارم که اکنون میخواهم قصاص کنم. چرا که از فلان
جنگ که برمیگشتی تازیانهاي به من زدي. پیامبر (ص) گفت: بروید آن تازیانه را از حجره بیاورید. تازیانه را آوردند و عکاشه آن
را به دست گرفت. حسن(ع) و حسین(ع) خود را به پیش عکاشه انداختند و گفتند بر تن و جان باباي ما رحم کن که وي ضعیف و
بیمار است. رسول خدا(ص) آنان را خاموش کرد. عکاشه گفت: آنگاه که مرا زدي، پیراهن بر تنم نبود و من ایستاده بودم. پیامبر
(ص) برخاست و ردا از تن بیرون کرد. صداي گریه مردم بلندتر شد همه با چشمان اشکآلوده قدمهاي عکاشه را که به پیامبر(ص)
نزدیک میشد دنبال می کردند. وقتی عکاشه به پیامبر(ص) رسید تازیانه را بر زمین انداخت و رسول خدا(ص) را در آغوش کشید
و گریست. سپس گفت: آن روز مباد که انگشتی بر تن عزیز تو بخورد. مقصود من این بود که پوست تن من به پوست عزیز تو
صفحه 29 از 56
تماس پیدا کند چرا که از شما شنیدم که هر کس پوست بدنش، پوست بدن رسول خدا را لمس کند آتش دوزخ به او نمیرسد.
پردهي هفتم: درد دل دنبال کسی میگشتم که با او درد دل کنم و از ظلمها و بیعدالتیهاي دنیاي امروز نسبت به پیامبرم بگویم. به
یاد یک دوست نادیده افتادم که چندي پیش دولت مردان کشورش بناي بیمهري را نسبت به رسول خدا(ص) گذاشتند ... پس قلم
را برداشتم و آغاز کردم: دوست نوجوان دانمارکی سلام مدتّها بود به دنبال فرصتی براي گفتگو با تو میگشتم. البته تو را
نمیشناسم. امّا دین تو را به خوبی میشناسم و پیامبر دین تو را هم میشناسم. من عیسی(ع) را پیامبر مهربانی و برادري میدانم.
پیامبري که با همهي عشق و امید، دشواريهاي زندگی را براي آسایش جهانیان تحمّل کرد. من با تمام وجودم براي پیامبر تو که
بشارت دهندهي ایمان و برادري است، احترام قائل هستم. او را لطف خداوند براي اهل زمین میدانم. او را چشمهي زلال پاکی و
ایمان میدانم که انسانها باید از تعالیمش سیراب شوند. دوست نوجوانم، تو چقدر مرا میشناسی؟ تو چقدر با دین من، اسلام، آشنا
هستی؟ چقدر از پیامبر من حضرت محمّد(ص) میدانی؟ نگاه تو به دین اسلام و مسلمانان چیست؟ اي نوجوانی که در دانمارك
هستی و نمیشناسمت، من در مورد دین تو چنین فکر میکنم: من مسیحیت را دین آسمانی و الهی میدانم. کتاب آسمانیام قرآن،
براي اهل کتاب احترام قائل است و به مسلمانان سفارش کرده با آنها مهربان باشید و آنها را برادران خود بدانید، من در دین خود
آموختهام تا از حضرت مریم(س) به طهارت و پاکی یاد کنم. چون یک سورهي کامل قرآن به نام مبارك اوست و در آیات آن از
شریعت عیسی(ع) و از پاکدامنی مادرش دفاع شده است. و من مسیح را بشارت دهندهي دین خود میدانم. دوست نوجوانم
میخواهم وجدان معصوم و پاك تو را به داوري بطلبم. لابد میپرسی براي چه؟ برایت میگویم. آیا میدانی روزنامهنگاران
کشورت، با گستاخی تمام تصویرهاي ناشایستی را کشیدند و به پیامبر(ص) ما نسبت دادند؟ آیا میدانی که این تصویرها به سرعت
در تمام کشورهاي اروپایی با اهانت و دهنکجی منتشر شد؟ آیا شنیدهاي که در کشور شما چه توهینهایی به مسلمانان و دین
آسمانی اسلام شده است؟ آیا میدانی در کشوري که خود را مهد تمدّن و آزادي میداند این رویدادها اتفاق افتاده؟ اي برادر و
خواهر ایمانی من تو با این رفتارهاي پدران و برادرانت موافق هستی؟ آیا این اهانتها و توهینها را که ناعادلانه به من و دین من
شده است، قبول داري؟ آیا این شیوهي گفتوگو با انسانها در نزد تو پذیرفته است؟ نمیدانم. ولی قضاوت عادلانه و آگاهانه تو
براي من مهم است. تو که با آموزهها و تعلیمات عیسی مسیح آشنا هستی بگو که چنین برخوردهایی با پیروان ادیان آسمانی شایسته
است؟ و اگر عیسی(ع) بود، چنین رفتارهاي ضد اخلاقی را از پیروانش تحمل میکرد؟دوست نوجوان و آزاده من میدانم که با
و آزاديهاي انسانی و اصول آن آشنا هستی. میدانم که میدانی « حقوق بشر » دین من و تعلیمات اسلامی آشنا نیستی، ولی حتماً با
هر انسانی حقوقی دارد و هیچ کس حق ندارد این حقوق را نادیده بگیرد و آزاديهایش را محدود کند یا به دلیل این بهرهمندي از
آزادي به او توهین نماید. من کمتر از تو در مورد این حقوق میدانم. ولی میدانم که این حقوق را بسیاري از همسایگان تو براي
عمل کردن نوشتهاند. ماجراهاي همین سالهاي نه چندان دور نشان میدهد که قدرتهایی هستند که به راحتی این قانونها را
پایمال میکنند و آزادي و حقوق بشر را فداي منافع خود کردهاند. پس من به اجراي این قانونهاي شیک و تمیز دربارهي انسانها
امیدوار نیستم! بگذریم. تا جایی که میدانم در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده که همهي انسانها از حقوق مساوي برخوردارند و
میتوانند هر عقیده و مذهبی را با آزادي انتخاب کنند و با آزادي بیان کنند. اي آزاداندیش نوجوان به نظر تو کاریکاتورهایی که
است؟ آیا فکر « عقیدهي آزاد » و « آزادي بیان » در روزنامههاي کشور تو، و چند کشور اروپایی منتشر شد، در چارچوب همان اصل
میکنی با این بهانه میتوان به آزادي عقیده و بیان میلیونها مسلمان اهانت کرد؟ به نظر تو در این آزادي، جایی براي اخلاق و
انسانیّت هم در نظر گرفته شده است؟ راستی اگر چنین برخوردي از طرف برادران مسلمانت انجام شود، براي تو قابل پذیرش است؟
آیا باز هم روزنامهنگاران کشور تو و مؤمنان مسیحی سکوت میکنند و هیچ پاسخی نمیدهند؟ آیا همهي کسانی که به خداوند
ایمان دارند و پیامبران الهی را میستایند با سکوتشان مسؤل نیستند؟ اي برادر مسیحی من! با این که از این برخورد غیر اخلاقی
صفحه 30 از 56
دربارهي پیامبر محبوبم بسیار خشمگین هستم، صبر میکنم. من با آگاهی تمام از حقوق انسانی و دینی خود از شیوهي برداران و
پدرانت و رسانههاي اروپایی استفاده نمیکنم. چون دین من و پیامبر عزیز و مظلوم من، به من این اجازه را هرگز نخواهد داد. بر
اساس تعالیم دین من انسانها همه با هم برادر و برابر هستند. چون یا برادر دینی من هستند و یا در انسانیت با من برابرند. اي دوست
و برادر نوجوان من تو را تنها به انصاف و حقیقت دعوت میکنم و منتظر پاسخ عادلانه و از روي صداقت و راستی میمانم. به امید
فردایی بهتر براي اهل ایمان از طرف یک نوجوان مسلمان ایرانی و ... سلام بر پیامآور رحمت و اخلاق، محمّد(ص) فرستادهي خدا،
و سلام بر پیامبر صلح و دوستی، عیسی(ع) روحا... پینوشتها: 1. آفرینش 2. شبی است که حضرت پیامبر اسلام از بیتالمقدس به
آسمان رفت که به شب معراج معروف است. 3. آخرین مرحلهي معراج حضرت رسول، که به نقطهاي رسیدند که جبرئیل از
همراهی ایشان بازمانده و اجازهي ورود نداشتند.
آداب مسلمانی
سهیلا صلاحی اصفهانی فکر میکنم تو هم به اندازه من، او را دوست داشته باشی اگر برایت بگویم که: دنیایش تنگ و کوچک و
بسته نیست. روزنامهها را میخواند. اخبار را با دقت پیگیري میکند. احزاب و گروهها را میشناسد. در مقابل مسائلی که در دنیا
اتفاق میافتد بیتفاوت نیست و عکسالعمل مناسب نشان میدهد. قرآن خواندنش ترك نمیشود، هم میخواند و هم عمل
میکند. کمیل شبهاي جمعه را فراموش نمیکند. ندبههاي صبح جمعه و سمات عصر را به موقع میخواند. عهدهایش را بر سر
سجاده صبح محکم میکند. ذکرهاي روزانهاش را اول وقت میگوید. و خلوتهایش را با عاشورا پر میکند. ورزش میکند اما
جوانمردي و رادي براي او از قهرمانی مهمتر است. به سلامتی و تندرستی بها میدهد. به اندازه میخورد. به اندازه میخوابد. و به
اندازه تحرك دارد. خودش را مهیاي جهاد میکند. تلاش مینماید تا آمادگیهاي نظامی و رزمی را کسب کند. سلاحهاي
روزگار خود را میشناسد و کارکردن با آنها را میداند. به بزرگترها احترام میگذارد. به پدر و مادرش نیکی میکند. حقوق
همسایهها را رعایت میکند. در جمعهاي فامیلی حاضر میشود. سراغ دوستانش را میگیرد و ارتباطش را با آنها حفظ میکند.
هرگز حرمت معلمهایش را نمیشکند. ادامه دارد...
زهر
مگر حسن از دنیا رفته «. حسین برادر خود را آورده تا در کنار پیامبر دفن کند » : مروان خود را به در منزل عایشه رساند و گفت
است؟ جعده به دستور معاویه از زهري که برایش فرستاده، در غذاي حسن ریخته است. معاویه براي این کار، به جعده قول داده
صد هزار درهم به او بدهد و او را به عقد پسرش یزید در بیاورد. تو این چیزها را از کجا میدانی؟ از آن جا که معاویه فقط صد
هزار درهم را براي جعده فرستاده و او را به عقد یزید در نیاورده است. یزید هم گفته که وقتی او با بهترین خلق خدا این کار را
کرده، با من چه کار خواهد کرد؟! جعده هم وقتی بدقولی معاویه را دیده، هم چیز را رو کرده است. خندهدار است. وقتی جعده
چرا کاري نمیکنی؟ اگر » : پارههاي جگر حسن را در تشت دیده، ناله هم سر داده است! آنگاه چون عایشه را ساکت دید، گفت
چه کنم مروان؟ راهی .« دیر بجنبی، حسن را در کنار پیامبر دفن میکنند و آن فخر پدر تو و عمر تا روز قیامت برطرف میشود
اي عایشه سوار اسب من شو. تعدادي از » : نشانم بده. به آن جا بیا و جلوي این کار را بگیر. مروان از اسب پایین آمد و گفت
عایشه به زحمت سوار اسب شد و مروان لجام «. دوستان ما سوار بر اسب در این نزدیکی منتظر هستند. با هم به مسجد پیامبر میرویم
اي » : اسب را در دست گرفت. به نزدیک مسجد پیامبر(ص) که رسیدند، سر و صدا بالا گرفت. عایشه رو به جماعت کرد و گفت
مردم! اینها میخواهند حرمت رسول خدا را بشکنند. میخواهند کسی را داخل خانۀ من کنند و در کنار پیامبر دفن کنند که من او
صفحه 31 از 56
اي عایشه! میدانی چه » : رگهاي گردن عبدالله بن عبّاس بیرون زد و با چهرهاي برافروخته فریاد زد «. را دوست ندارم و نمیخواهم
اي عایشه! » : امام حسین(ع) گفت «!؟ میگویی؟! عمر، عثمان و ابوبکر را از پیامبر میدانی، اما فرزندزادة پیامبر را قبول نداري
عایشه همانطور که بر اسب «. سالهاست که تو و پدرت حرمت پیامبر را شکستهاید و پردة حرمت حضرت رسالت را دریدهاید
فریاد عایشه در «... مروان، فرزندان عثمان و فرزندان ابوسفیان و بنیامیّه، همه شاهدند که این جا خانۀ من است و » : سوار بود، گفت
لابهلاي عربدة جمعیت گم شد. آیا باید عثمان مظلوم به بدترین حال در بقیع دفع شود و حسن با رسول خدا دفن شود. هرگز نمی
گذاریم این کار را بکنید، حتّی اگر نیزهها و شمشیرهایمان بشکند و تیرهایمان تمام شود. ابن عبّاس خود را به نزدیک عایشه رساند
دشمنان پیامبر را براي خود شاهد میگیري؟! حسن فرزند علی و فاطمه است و از همه به رسول خدا نزدیکتر است. آیا » : و گفت
این تو نیستی که بیاجازه پیامبر هر کسی را به خانۀ رسول خدا وارد میکنی؟ عثمان حقّ علی و فاطمه را پایمال کرد. ابوذر را
بیگناه از مدینه بیرون کرد و با عمار و ابن مسعود کاري کرد که رسول خدا راضی نبود. عثمان دشمنان پیامبر(ص) را پناه داد.
صدایی در لابهلاي جمعیت پیچید. اگر حسن را کنار پیامبر دفن کنید، شمشیرهایمان را از غلاف خواهیم کشید. محمّد بن حنفیّه
اي عایشه، یک روز بر اسب سوار میشوي و یک روز بر » : که تا آن لحظه چشم بر دهان جمعیت دوخته بود، طاقت نیاورد و گفت
شتر. خود نمیتوانی حرمت پیامبر را نگه داري. تو نخستین زنی هستی که بر شتر و اسب سوار شده است. آیا زن پیامبر به جاي در
پرده و حجاب بودن، باید بر اسب و شتر سوار شود و با مردان نامحرم هم صحبت شود و هر جایی برود؟! اي عایشه! چرا دست از
اي پسر حنفیّه! اینها فرزندان فاطمه هستند که » : دشمنی با بنیهاشم بر نمیداري؟! عایشه نگاه تندي به او کرد و با خشم گفت
امام حسین(ع) رو به عایشه «!؟ حرف میزنند. تو به خاطر داشتن کدام اصل و نسب این گونه با همسر رسول خدا حرف میزنی
او را از فاطمهها دور نکن که سه فاطمۀ بزرگوار مادران اویند؛ فاطمه دختر عمران بن عائذ و فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر » : گفت
حسن را از این جا دور کنید و گرنه خونهاي » : عایشه که در مقابل امام حسین(ع) بیجواب مانده بود، گفت .« زائدة بن الاصم
برادرم مرا از این کار تو خبر داد بود. او » : امام حسین(ع) وصیّت برادر خود را به یاد آورد و گفت «. زیادي ریخته میشود
نمیخواست خونی ریخته شود. میخواست بعد از غسل، جنازهاش را نزد قبر پیامبر بیاوریم تا عهد خود را با او تازه کند و بعد به
قبرستان بقیع ببریم و نزد جدّهاش فاطمه بنتاسد دفن کنیم. به خدا قسم اگر قرار بود او را نزد پدرش رسول الله دفن کنیم، این کار
را میکردیم و تو هیچ کاري نمیتوانستی بکنی و بینی همۀ شما را به خاك میمالیدم. چرا که او فرزند رسول خدا است و آن
حضرت همیشه میگفت که حسن از من است. اکنون تو مانع دیدار او و جدّش میشوي، در حالی که بی اجازة پیامبر، مردانی را به
خشم و انتقام در چهرة مروان و فرزندان عثمان و بنیامیّه موج میزد. هنوز تابوت امام حسن(ع) روي دستها .« خانۀ او داخل کردي
جا نگرفته بود که تیرهاي زیادي از کمانها رها شد وروي جنازة فرزند رسول خدا(ص) پایین آمد. بنیهاشم شمشیرها را از غلاف
و خم شد و تیرها را ازجنازة برادر «. وصیّت برادرم را ضایع نکنید تا خونی ریخته نشود » : بیرون کشیدند که امام حسین(ع) گفت
نوشته مهري حسینی. انتشارات پردیسان 1381 « قصۀ پاکان » بیرون کشید ?. برگرفته از کتاب
نقطه ته خط
و هنوز چشم آزاد مردان عالم به کاروانی .« آنان که رفتند، کاري حسینی کردند، و آنان که ماندند باید کاري زینبی کنند » .8
دوخته شده که زینب سالار آن است. هنوز آواي امیر(ع) از دل تاریخ به گوش میرسد. زینب با همۀ حیاي فاطمی خود، نگاهی به
چه انتظاري است از فرزند آن » : بیحیاترین مردم روزگار خود میکند، و رو به نامردترین انسان تاریخ، مردانه فریاد میزند
و با آرامشی حکیمانه، و وقاري آسمانی، «؟ جگرخواري که جگر پاکان را به دندان کشید و گوشتش از خون شهیدان روییده است
و اگر چه روزگار، مرا با تو هم گفتار کرد، ولی من هم چنان تو را حقیر » : همۀ رؤیاهاي شیطانی یزید را پنبه میکند و میگوید
صفحه 32 از 56
اربعین همنشینی با زینب (س) است که با تمام وجود ایستاد. اربعین .« میبینم و سرزنشت میکنم و توبیخ کردن تو را واجب میدانم
همراهی با حضرت امام سجاد(ع) است که خورشید امامت را تا ابد تابان نگه داشت. 9. نمیدانم این چهارشنبه با چهارشنبههاي
دیگر چه تفاوتی دارد؟چهارشنبهسوري را میگویم. مثلًا چه اتفاقی باید با این ترقهها و آتشبازي در زندگی ما بیفتد که بدون آن
ممکن نیست. نمیدانم این یادگاري از کجا آمده است؟ آیا ریشۀ آتشپرستی دارد، یا نیایشی به جا مانده از تاریخ گذشتگان
است؟ البتّه این روزها عادت شده که به هر بهانهاي جشن بگیریم و قیمتهاي زیادي براي این سوردادنها و سورگرفتنها بپردازیم.
واقعاً بهانهاي بهتر از آتشبازي و بزرگ داشت چهارشنبۀ آخر سال براي شادي و خوشگذرانی پیدا نمیشود؟ آیا این همه هزینه
عاقلانه است؟ چه چیزي در برابر این هیاهو، و حادثهآفرینیها به دست میآوریم؟ لابد سلامتی و « چهارشنبه سوري » کردن آیین
شادکامی سال آینده را. خوش به حالمان! 10 . وقتی دوباره به این پروندة 365 روزه نگاه میکنم، حس غریبی به من دست میدهد.
حسی آمیخته به افسوس و سرزنش. افسوس از این که ساعتهاي زیادي از لحظۀ تحویل سال، یعنی دوشنبه ساعت 21 و 55 دقیقه و
35 ثانیه، فرصت داشتم تا نقشه بکشم و این نقشهها را عملی کنم. روزهایی که مثل ابر و باد گذشت و دوباره بر نمیگردد. خودم را
سرزنش میکنم. پسرجان تو چقدر از این روزها را به راحتی آب خوردن، یا حتی راحتتر از آن آب کردي. به آیینه که نگاه کنی
میفهمی که من چه میگویم. در این 365 روز، گویی تو مانند زمین، پس از گردش کامل به دور خورشید، در همان نقطۀ صفر
ایستادهاي و خم به ابرو نمیآوري که روي یک دایرة بسته حرکت کردهاي. در این مدّت با شتاب و سرعت بالایی هم رفتهاي، امّا
دریغ از این که یک گام به جلو برداشته باشی؟ ترسیدهام. از این همه یکنواختی دلم میگیرد.سال 1385 هم پروندهاش بسته شده
است و من ماندهام و هزارکار نکرده. هزار تصمیم که در صندوقچۀ اسرارم مدفون شده است. هزار جرقۀ سرنوشت ساز که هیچ گاه
در زندگی من زده نشد و خاطراتش با افسوس و حسرت زیر خاکستر باقی ماند. 11 . مسلمانی من و تو هم مثال زدنی است. خدا و
پیامبر (ص) و اهل بیت را یک شعار میکنیم و قاب میگیریم. بدون این که فکر کنیم باید خدا در زندگی ما جریان پیدا کند.
سال ،« وجدان اخلاقی، انضباط اجتماعی » رفتار پیامبر (ص) در وجود ما سایه بیندازد یا بوي اهل بیت تن و جان ما را جلا دهد. سال
این رسم مبارکی است که هر سال را با چنین نامهاي .«( پیامبر اعظم (ص » و سال ،« عزتّ و افتخار حسینی » امیرالمومنین(ع)، سال »
ارزشمندي زینت میدهیم. گویی این ادارات و سازمانهاي فرهنگی منتظر اعلام چنین نامهایی هستند که فردایش یک همایش
برگزار کنند. چند بار نوشته بر در و دیوارها نصب کنند و ابتداي هر سخنرانی که دارند براي تبرك، نامی از آن ببرند. ولی آیا
گامی براي فهمیدن و عمل کردن و زنده کردن یاد و نام پیامبر اعظم(ص) برداشتهایم؟ آیا در روزهاي سال پیامبر اعظم(ص) اخلاق
و رفتار او را تمرین کردهایم؟ آیا نشانهاي از نیکیها و زیباییهاي او بر پیشانی ما نقش بسته است؟ آثا مهر و دوستی، صفا و
صداقت، ایمان و عبادت ما نسبت به گذشته تغییر کرده است؟ به هر حال سال پیامبر اعظم تمام شده و کارنامۀ یک سالۀ ما تهیه
شده است. چه نمرهاي به خودمان میدهیم؟ آیا این کارنامه مُهر قبولی پایش خورده یا ...؟ قضاوت به عهدة خودتان! یا حق
سرباز امام زمان(ع)
در یکی از روزهاي گرم تابستان سال 66 که یگان ما در غرب سرپل ذهاب مستقر بود، همراه تعدادي از بچهها، براي انجام عملیات
شناسایی به اطراف رودخانۀ الوند رفتیم. پس از انجام مأموریت، به سمت بنۀ یگان حرکت کردیم. وقتی به تپۀ مشرف به یگان
رسیدیم، ستونی از خودروهاي تانکبر را که در جادة خاکی مجاور یگان در حرکت بودند، مشاهده کردیم. این امر تعجب ما را
برانگیخت. هیچ کس حرفی نمیزد. شور و حال بچههاي یگان و بعضی شواهد، نوید عملیات جدیدي را میداد طولی نکشید که
فرمان حرکت صادر شد. به سرعت مقصدي که هنوز برایمان نامعلوم بود به راه افتادیم. در میان راه اطلاع یافتیم که دشمن بعثی از
محور میمک اقدام به تک کرده است. ساعتی بعد به منطقۀ عملیاتی رسیدیم اما به خاطر آتش پر حجم مزدوران بعثی نتوانستیم
صفحه 33 از 56
تانکها را به منطقۀ درگیري برسانیم لذا تانکها را در منطقهاي پیاده کردیم و منتظر رسیدن بقیۀ بچهها شدیم. وقتی بقیۀ بچهها به
ما ملحق شدند با اولین تانک به سوي منطقۀ درگیري حرکت کردیم و پس از بالا رفتن از یال میمک به نیروهاي خودي پیوستیم.
گرماي سوزان منطقه و ساعتهاي درگیري، بچهها را کاملًا خسته کرده بود. با این حال به محض مشاهدة اولین تانک، بچهها نیرو
و توان مضاعف یافتند و فریاد شادي سردادند. دیگر درنگ جایز نبود لذا به سرعت به سکوي تیراندازي حرکت کردم و پس از
شناسایی هدفها شروع به تیراندازي نمودم. طولی نکشید که تانکهاي دیگر نیز وارد معرکۀ کارزار شدند. بچهها بیوقفه تلاش
میکردند و عزمشان را جزم نموده بودند تا به هر نحو، مناطق اشغال شده، خصوصاً تپۀ شهدا را از مزدوران بعثی بازپس گیرند.
آتش دشمن بعثی نیز هر لحظه شدت بیشتري مییافت. با وجود آن که نیروهاي تازه نفس زیادي به یاري ما شتافته بودند، اما هنوز
تصرف هدفها میسر نشده بود و درگیري سختی در این چند روز داشتیم. یک روز بعد ازظهر، همراه تعدادي از دوستان کنار
تانک ایستاده بودیم و به سخنان فرمانده عملیاتی که براي بالا بردن روحیۀ پرسنل سخن میگفت، گوش میدادیم. در همین بین
جوانی خوشسیما با لباسی که مشخص نبود ارتشی است یا بسیجی، از جادة خاکی کنار یگان بالا آمد و به جمع بچهها پیوست. او
پارچۀ سبز رنگی بر پیشانی خود بسته بود و با سن کمی که داشت در میان سایرین جلب توجه مینمود. به محض این که چشم
نوجوان خوش سیما نیز با «؟ از کدام واحد هستی و این جا چه کار میکنی » : فرمانده عملیات به وي افتاد، او را صدا زد و پرسید
بعد هم به سوي خط مقدمّ .« من سرباز امام زمانم و آمدهام تا تپۀ شهدا را آزاد کنم » : ادب و در کمال متانت و خونسردي پاسخ داد
به راه افتاد. فرماندة عملیات نیز هر چه کرد نتوانست مانع رفتن او بشود. نوجوان هم چنان رفت تا از نظر ما ناپدید شد. حدود 2
ساعت از ماجرا گذشته بود که ناگهان از طریق بیسیم به فرماندهی اعلام شد که دشمن سرکوب شده و اقدام به عقبنشینی نموده
و تپۀ شهدا نیز به تصرف نیروهاي اسلام درآمده است. بچهها از خوشحالی سر از پا نمیشناختند و یکدیگر را در آغوش میگرفتند.
نیم ساعت پس از کسب این پیروزي با حیرت مشاهده کردیم که همان جوان خوشسیما از سوي خط مقدم به طرف ما میآید.
هیچ کس باور نمیکرد که از میان آتش پر حجم و سنگین دشمن بعثی، جان سالم به در برده باشد. همۀ بچهها ساکت و خاموش به
تپۀ شهدا را » : او چشم دوخته بودند و او بیتوجه به اطرافش به سمت نفربر فرماندهی میرفت و خطاب به فرمانده علمیات گفت
و بدون معطّلی از آن جا دور شد و از آن پس دیگر کسی او را ندید. پینوشتها ?: برگرفته از: دلاوران حاج عمران، « آزاد کردم
به نقل از استوار زرهی علیاکبر علیاحمدي
خورشید پنهان
رضا برنجکار لازمۀ معرفت و اطاعت از خدا، شناخت برگزیدگان او و پیروي از آنان است. خداوند براي نشان دادن راه عبادت و
اطاعت با تک تک انسانها سخن نگفته، بلکه پیامبران و امامان معصوم(ع) را برگزیدگان و جانشینان خویش در میان مردم معرفی
کرده است. امام باقر(ع) میفرماید: همانا کسی خدا را عبادت میکند که به او معرفت داشته باشد... مراد از معرفت خدا، تصدیق
خدا و رسولش و پیروي از علی(ع) و امام دانستن او و سایر امامان هدایت و برائت از دشمنان آنها است و خدا، اینگونه شناخته
2 یعنی « لا اله الا الله، محمد رسول الله(ص) و علی امیر المؤمنین » : میشود. 1 ایشان در تفسیر فطرت فرمود: فطرت عبارت است از
استمرار قلمرو توحید تا امامت. حضرت سیدالشّهدا (ع) در میان اصحابشان فرمودند: خداوند بندگانش را نیافرید، مگر براي اینکه
او را بشناسند، پس وقتی او را شناختند، عبادتش میکنند و وقتی چنین شد، از بندگی غیر او بینیاز میشوند. در این هنگام فردي
پرسید: شناخت خدا چیست؟ حضرت فرمود: عبارت است از شناخت اهل هر زمانی، امام خودشان را که اطاعتش واجب است. 3 در
کتابهاي حدیثی شیعه و سنّی نیز روایتی متواتر و قطعی، با تعبیرهاي مختلف بدین گونه نقل شده است: پیامبر خدا(ص) فرمودند:
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. 4 در زمان جاهلیّت، مردم، خدا و پیامبرش را نمیشناختند و
صفحه 34 از 56
گمراه بودند. بنابراین، کسی که امام زمانش را نشناسد، در واقع به خدا و رسول او معرفت ندارد و اگر در این حال از دنیا برود،
گمراه مرده است. در روایتی پس از نقل حدیث مذکور راوي، تفسیر مرگ جاهلیت را از امام صادق(ع) سؤال میکند، امام
میفرماید: گمراهی، بیدینی، دورویی و تباهی است. 5 بنابراین براي شناخت خدا و پیامبر(ص) و رهایی از کفر، نفاق، گمراهی و
راهیابی به مسیر هدایت و بندگی خدا، شناخت امامان، به ویژه امام زمان(ع) لازم و ضروري است. امام صادق(ع) فرمود: کمترین
مقدار معرفت امام، این است که (بدانی) امام، هم طراز پیامبر(ص) و وارث اوست، مگر در نبوّت. پیروي از امام، اطاعت خدا و
پیامبر خدا(ص) است و باید در هر کاري تسلیم او بوده، حکم کارها را از او بخواهیم و از فرمانش پیروي کنیم. 6 دو ویژگی مهم
امامان معصوم(ع) الف) امامان واسطۀ فیض کمالات وجودياند و اکثر متفکران الهی اعم از عارفان، فیلسوفان و متکلمان به
گونهاي به وجود واسطۀ فیض میان خدا و جهان معتقدند. در احادیث، معصومان و امامان(ع)؛ واسطۀ فیض خدا محسوب شدهاند.
علاّمه مجلسی میگوید: اکثر مطالبی که فلاسفه دربارة عقول اثبات کردهاند، در احادیث متواتر، به گونهاي دیگر براي ارواح
معصومان(ع) اثبات شده است. براي مثال، ارواح معصومان(ع) قبل از مخلوقات آفریده شده و علت غایی خلقت و میانجی در افاضۀ
خطاب به امامان(ع) آمده ،« زیارت جامعۀ کبیره » علوم و معارف و به طور کلی واسطۀ فیض در کلمات وجودي و معرفتیاند!. 7 در
است: خدا با شما شروع و ختم میکند. به واسطۀ شما باران نازل میشود و شما باعث میشوید که آسمان بر زمین فرو نزیزد. غم
واندوه و گرفتاريها با شما رفع میگردد. 8 امام صادق(ع) میفرماید: ما خزائن خداییم و به واسطۀ ما، درختان میوه میدهند، رودها
جاري میشوند و باران از آسمان میبارد. 9 همچنین در احادیث آمده است: اگر زمین لحظهاي بدون امام باشد، ویران ونابود
خواهد شد. 10 ب) امامان واسطۀ فیض هدایت الهیاند. در آیۀ 69 سورة زمر میخوانیم: ... و زمین [در آن روز] به نور پروردگارش
روشن میشود... در زیارت جامعه، آمده است: زمین با نور شما امامان، میدرخشد. 11 نتیجه این که امامان، نور خدا در زمیناند. از
همین روایاتی که در آنها نور یا نور خدا به کار رفته، در احادیث به امامان تفسیر شده است. 12 نور الهی کنایه از هدایت الهی
است: سلام بر امامان هدایت و چراغهاي روشنگر و تاریکیها... سلام بر دعوت کنندگان به سوي خدا... و آشکار کنندگان امر و
نهی خدا... کسی که خدا را بخواهد، از شما شروع میکند و موحّد، توحید را از شما گرفته است. کسی که هدفش خدا باشد، به
وسیلۀ شما به او میرسد... با دوستی و همراهی شما، خداوند ما را با دین خود آشنا کرده است. 13 خورشید پنهان نقش امام در
عصر غیبت چیست و مردم چگونه از وجود مقدس امام عصر(ع) بهرهمند میشوند؟ اصحاب امامان(ع) بارها این سؤال را مطرح
کردهاند و پاسخ آن بزرگواران، از جمله حضرت حجّت(ع) از طریق نایب خاص، به دست ما رسیده است: همان گونه که از
خورشید استفاده میشود، در آن هنگام که پشت ابرها قرار میگیرد. 14 خورشید در مرکز منظومۀ شمسی قرار دارد و سیاره هاي
آن، از جمله کرة زمین به گرد آن میچرخد. خورشید با نیروي جاذبهاي که بر سیارههایش وارد میکند، از پرتاب آنها در اثر
نیروي گریز از مرکز، جلوگیري میکند و کرات را در مدارهاي منظم و بر گرد خود نگه میدارد. از سوي دیگر، حرارت و نور
خورشید باعث روئیدن گیاهان و در نتیجه حیات حیوانات و انسان میشود و در اثر آن، روز و شب پدید میآید و به زندگی انسان
نظم خاصّ ی میدهد. بنابراین، تمام نعمتهایی که در این جهان وجود دارد، از مجراي خورشید به ما میرسد، خواه ظاهر باشد و
خواه در پشت ابرها قرار گیرد. البته، خورشید در لحظۀ ظهور و نورافشانی، خواص و آثاري دارد که در لحظۀ پنهان شدن آن، وجود
ندارد. همۀ این مطالب دربارة امام عصر(ع) نیز صادق است. او واسطۀ فیض نعمتهاي الهی است و نور وجود، علم و هدایت از
طریق او به انسانها میرسد. اما غیبت امام عصر(ع) باعث محروم شدن از فیض حضور و بهرهمندي بیشتر از حضرتش میشود؛
همانگونه که هنگام پنهان شدن خورشید، مردم در انتظار بیرون آمدنش هستند، در زمان غیبت نیز دوستداران و پیروان آن امام(ع)
در انتظار ظهور مقتداي خویشاند. بایستهها در عصر غیبت وظایف مسلمانان در عصر غیبت، آموختن و عمل کردن به معارف و
احکام الهی در جامعه است؛ به دیگر سخن، وظایف ما، تعلم، تبلیغ و اجراي دین است و مقدمات این امور، همچون فراگیري علوم و
صفحه 35 از 56
فنون مختلف نیز از بایستهها خواهد بود. در این جا وظایف مسلمانها در عصر غیبت را برمیشمریم: 1. درخواست معرفت امام
عصر(ع) از خدا: هنگامی که امام صادق(ع) دربارة غیبت مهدي موعود(ع) سخن میگفت، زراره پرسید: اگر من زمان غیبت را
درك کنم، چه وظیفهاي دارم؟ حضرت فرمود: این دعا را بخوان: خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من معرفی
نکنی، پیامبرت را نمیشناسم. خدایا! معرفت و شناخت پیامبرت را به من ببخش، که اگر پیامبر خود را به من معرفی نکنی، حجت تو
را نمیشناسم. خدایا! حجّت خود را به من بشناسان، که اگر حجّت خود را به من معرفی نکنی، از دین خود گمراه میشوم. 15 از
این دعا، نکتههاي بسیاري میتوان استنباط کرد: اول این که، در عصر غیبت باید معرفت خدا و رسول و امام را از خدا خواست و
نباید به علوم و اطلاعات خود دربارة خداشناسی و پیامبرشناسی و امامشناسی بسنده کرده، خود را از عنایات خدا مستغنی دانست،
بلکه در هر حال باید به خدا توکل کرده، خود را از عنایات خدا مستغنی دانست، بلکه در هر حال باید به خدا توکل کرد و از او
معرفت خواست. دوم این که، لازمۀ شناخت خدا، شناخت پیامبر و لازمۀ شناخت پیامبر، شناخت امام و حجّت است. بنابراین، اگر
امام عصر(ع) شناخته نشود، پیامبر و خدا نیز به درستی شناخته نشده، انسان در گمراهی و ضلالت خواهد بود. اصولًا شناخت خدا،
پیامبر و امام، پایه و اصول دین است و تمام معارف و احکام دیگر، بر اساس همین اصول شکل میگیرند. 2. تسلیم در برابر امام
زمان(ع) : امام باقر و صادق(ع) میفرمایند: بنده، مؤمن نخواهد بود مگر آنکه خدا و رسول او و همۀ امامان و امام زمان خود را
بشناسد [حکم کارهایش را] به امام زمان ارجاع دهد و تسلیم ایشان باشد. 16 اسحاق پسر یعقوب در عصر غیبت صغري، از طریق
محمد پسر عثمان عمري، نایب خاص امام عصر(ع)، نامهاي براي حضرت فرستاد و در آن مشکلات خود را مطرح کرد. امام(ع) در
پاسخ چنین نوشتند: اما در حوادثی که رخ میدهد باید به راویان حدیث ما مراجعه کنید. زیرا آنان حجّت من، بر شمایند و من
دانستهاند: امروز فقهاي اسلام « فقها » را همان «... روات احادیث » ، حجّت خدا، بر آنانم. 17 امام خمینی(ره) در توضیح این حدیث
حجّت بر مردم هستند، همان طوري که حضرت رسول(ص) حجّت بود... 18 لازمۀ تسلیم شدن در برابر امام عصر(ع) استفاده از
احادیث امامان و تفقّه در آن، براي کسب معارف اعتقادي و احکام عملی است و اگر اجتهاد در احکام عملی مقدور نبود، باید از
فقها و مراجع، تقلید کرد، هم چنین باید از فقیه عادل و حاکم (ولی فقیه) تبعیت نمود. 3. محبت به امام عصر(ع): پیامبر اکرم(ص)
در معرفی مهدي موعود(ع) میفرماید: هر کس دوست دارد خدا را ملاقات کند، در حالی که ایمانش کامل و اسلامش نیکو باشد،
پس دوستدار حضرت حجّت صاحبالزّمان منتظر باشد. 19 بنابراین، ایمان با محبت و ولایت امام عصر(ع) کامل میشود و یکی از
وظایف ما، دوستی او و تقویت آن در قلبمان است. 4. یاد امام عصر(ع): از آثار شناخت امام زمان و محبّت به او، یاد کردن ایشان
است. اگر به کسی علاقۀ زیادي داشته باشیم، همیشه به یادش خواهیم بود و میکوشیم به هر مناسبتی از او یاد کنیم و سخنانش را
نقل کنیم. روایت شده است که وقتی امام موسی بن جعفر(ع) از امام غایب، نعمت باطنی خدا یاد کردند، فردي پرسید: آیا از امامان
کسی غایب میشود؟ امام فرموند: بله، شخص او از دیدگان مردم غایب میشود، ولی یاد او از دلهاي اهل ایمان نهان نمیشود و او
5. احساس حضور: امامان بر اعمال و احوال موجودات جهان، به خصوص مؤمنان، آگاهی و نظارت دوازدهمین نفر از ما است. 20
دارند. امام علی(ع) میفرماید: هیچ مؤمنی در شرق و غرب زمین، از ما غایب نیست. 21 امام زمان(ع) در توقیع مبارکشان به شیخ
مفید(ره) فرموند: ما به آنچه بر شما میگذرد، احاطۀ علمی داریم، و اخبار هیچ یک از شما بر ما پوشیده نیست... ما در رعایت حال
شما اهمال نکرده، شما را فراموش نمیکنیم و اگر این گونه نبود، سختیها بر شما نازل میشد و دشمنان، شما را مستأصل
میکردند. 22 وقتی که امام عصر(ع) از وضعیت مؤمنان آگاه بوده، آنها را مورد عنایت خاص خویش قرار میدهد، مؤمنان نیز باید
او را در میان خود بدانند و حضور وتوجه آن حضرت را احساس کنند. امام سجاد(ع) فرمود: همانا اهل زمان غیبت حضرت امام
مهدي(ع) که به امامتش معتقدند و در انتظار ظهورش هستند، از مردم همۀ زمانها بهترند، زیرا خداوند چنان عقل و فهم و معرفتی
6. انتظار: اگر کسی امام غایب را شناخت، به او به آنان عنایت فرموده، که غیبت براي آنها به منزلۀ دیدن حضور وي است. 23
صفحه 36 از 56
عشق ورزیده، او را منجی بشر دانست و به ظهورش پس از غیبت آگاه شد، حتماً در انتظار فرج وظهورش خواهد بود. در احادیث
گوناگون، انتظار فرج، برترین عمل و عبادت امت اسلامی معرفی شده و فضیلتهاي زیادي براي آن بیان گردیده است. 24 امام
صادق(ع) میفرماید: هر کس از شما بمیرد، در حالی که منتظر ظهور امام عصر(ع) باشد، مانند کسی است که با حضرت قائم(ع)
در خیمۀ ایشان باشد. آن حضرت پس از لحظهاي درنگ، فرمود: نه، بلکه مانند کسی است که همراه آن حضرت شمشیر بزند.
7. دعا براي تعجیل فرج: کسی که آنگاه ادامه داد: نه، قسم به خدا مانند کسی است که همراه پیامبر خدا(ص) شهید شده است. 25
در انتظار فرج مولایش به سر میبرد، از خدا تعجیل فرج او را خواهد خواست، به ویژه اگر بداند آن حضرت نیز خواهان ظهور و
برپایی حکومت عدل است و از خدا میخواهد، تا اذن ظهورش را صادر فرماید. روایت شده که آن حضرت از خداوند چنین طلب
میکند: خدایا وعدهاي را که به من دادهاي، عملی ساز و امر مرا به اتمام برسان و گامهایم را استوار گردان و زمین را به وسیلۀ من
پر از عدل و داد کن. 26 دعا براي تعجیل فرج امام زمان(ع) سنّتی بوده که دیگر امامان نیز به آن عمل میکردند. 27 امام عصر(ع)
نیز از ما خواسته، تا براي تعجیل فرجش دعا کنیم: براي تعجیل فرج، زیاد دعا کنید، زیرا همین، فرج و گشایش شما است. 28
2. علی بن ابراهیم . پینوشتها ?: برگرفته از: گفتمان مهدویت، سخنرانیها و مقالات گفتمان چهارم. 1. شیخ کلینی، کافی، ج 1
4. همو، کمالالدین و تمام النعمه، ج 2، ص . 3. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 9 ، باب 9، ح 1 . قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 155
6. خزاز قمی، علی بن محمد خزاز قمی، کفایۀالاثر، ص 263 ، علّامه . 5. شیخ کلینی، همان، ج 1، ص 377 ، ح 3 . 409 ، ح 9
8. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، . 7. علامه مجلسی، همان، ج 1، ص 103 . مجلسی، بحارالانوار، ج 4، ص 55 ، باب 5، ح 32
11 . شیخ صدوق، عیون اخبار . 10 . همان، ص 179 ، ح 10 . 9. شیخ کلینی، همان، ج 1، ص 144 ، ح 5 . ج 2، ص 276 ، ح 1
13 . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ص)، ج 2، ص . 12 . شیخ کلینی، همان، ج 1، ص 194 ، ح 1 . الرضا(ع)، ج 2، ص 276 ، ح 1
15 . شیخ کلینی، همان، ج 1، ص 237 ، ح . 14 . شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمۀ، ج 1، ص 207 ، باب 21 ، ح 22 . 273 ، ح 1
18 . امام خمینی(ره)، ولایت . 17 . شیخ صدوق کمالالدین و تمام النعمۀ، ج 2، ص 284 ، باب 45 ، ح 4 . 16 . همان، ص 180 ، ح 2 .5
، 20 . شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، ج 2 . 19 . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 36 ، ص 296 ، باب 41 ، ح 125 . فقیه، ص 92
22 . شیخ طبرسی، احتجاج، ج . 21 . محمدبن حسن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص 260 ، باب 16 ، ح 1 . ص 368 ، باب 34 ، ح 6
، 24 . ر. ك. علّامه مجلسی، همان، ج 52 . 23 . شیخ صدوق کمال الدین و تمام النعمۀ، ج 1، ص 320 ، باب 32 ، ح 2 . 2، ص 323
26 . شیخ صدوق، کمالالدین و تمام . 25 . احمدبن ابی عبدالله برقی، المحاسن، ج 1، ص 174 ، باب 38 ، ح 151 . ص 122 ، باب 22
28 .شیخ صدوق کمالالدین و تمام النعمۀ، ج 2، ص 483 ، باب . 27 . علامه مجلسی، همان، ج 98 ، ص 158 . النعمۀ، ج 2، ص 428
. 45 ، ح 4
با مؤلفان مهدوي
مرحوم حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی(ره) اشاره: نام مرحوم استاد حجتالاسلام علی دوانی(ره)، همراه با کتاب معروف و
گرانسنگ مهدي موعود(ع) شهرت فزونتري یافته است. افتخار برگرداندن متن عربی این اثر روایی، به فارسی، و تحقیق و شرح
آن، شامل این محقق گران مایه شد و براي همیشه یادگاري ارزنده گردید. آن مرحوم در سخنانی که در اجلاس دو سالانۀ بررسی
ابعاد وجودي حضرت مهدي(ع) ایراد کردند، به بیان ماجراي این امر و نکاتی پیرامون دیگر تألیفات مهدوي خود پرداختهاند. در
شمارة قبل زندگینامۀ این محقق محترم به حضور علاقمندان ارائه شد در این جا، گزیدهاي از این سخنرانی را به منظور آشنایی
بیشتر با آثار مهدوي ایشان تقدیم خوانندگان محترم مجله میکنیم. روحش شاد. خداوند متعال در کتاب خود فرموده است: اعملوا
أنّ الله یحیی الأرض بعد موتها. 1 یعنی اي جهانیان؛ شرقیها، غربیها، مسلمانان و غیر مسلمانان، سفیدها، سرخپوستها، مظلومان و
صفحه 37 از 56
بیدادگران عالم، بدانید سرانجام روزي فرا خواهد رسید که خداوند این زمین را که مرده است، زنده کند. امام محمد باقر(ع) در این
در بین کتابهایی که [این جانب] با «. خداوند] زمین را پس از مردن به وسیلۀ ستمکاري، با عدل زنده میکند ] » : باره فرمودند
توفیق الهی نوشتهام، شش کتاب فقط دربارة امام زمان(ع) است که عبارتند از: 1. مهدي موعود (ترجمۀ جلد 13 بحارالانوار، اثر
. انجام گرفت؛ 2. موعودي که جهان در انتظار اوست؛ 3 «( آیتالله العظمی بروجردي(ره » که به دستور مرحوم (« علامه مجلسی »
دانشمندان عامّه و مهدي موعود(ع)؛ 4. شوق مهدي(ع)؛ 5. امام زمان(ع) در نظر دیگران؛ 6. او میآید؛ جریان ترجمۀ مهدي
استاد کلّ، وحید » موعود(ع) بعد از آن که مرحوم آیتالله العظمی بروجردي(ره)، ما را به سبب نگارش کتاب شرح زندگانی
« آقا شیخ محمد حسین نیکخواه سیستانی » یکی از وعّاظ تهران، به نام » : مورد لطف قرار دادند، مرا خواستند و فرمودند « بهبهانی
وصیت کرده که خانۀ کوچکی را که دارد، بعد از فوتش بفروشند و ثلث آن را به یکی از فضلاي قم که سابقۀ تألیف داشته باشد،
به « فرقۀ ضالۀ بهاییت » بدهند تا جلد 13 بحارالانوار را که همۀ آن دربارة امام زمان(ع) است، ترجمه کند و هر جاي آن که توسط
هر جا علامۀ مجلسی، مطلبی را نادیده » ایشان علاوه بر این فرمودند که «. سرقت شده، در پاورقی توضیح داده شود « غیبت بحار » نام
در آن زمان، فرقۀ بهائیت، این کتاب را به مجالس خودشان میبرند «. گرفتهاند، شما در پاورقی توضیح دهید، و بیاورید که من ببینم
و دخل و تصرّفاتی در آن میکردند تا مردم را گمراه کنند. این کار، یک سال و نیم به طول انجامید. سرانجام آن را در نیمۀ شعبان
سال 1339 نزد آیتالله بروجردي بردم و گفتم: آقا، از من دعوتی شده و باید به کویت بروم. ادامۀ کار باشد براي وقتی که برگشتم.
آقاي دوانی، در این ماه » : ایشان در فروردین ماه 1340 مرحوم شدند. فرزند ارشدشان مرحوم آقا محمد حسن به من می گفت
رمضان، آقا [آیتالله بروجردي] مرتب، این کتاب مهدي موعود(ع) را میخواندند و آن را بالاي سرشان روي طاقچه
گفتم: الحمدلله. وقتی که این کتاب به چاپ دوم رسیده بود، استاد فقیه و فیلسوف نامی «. میگذاشتند و براي شما دعا میکردند
فرانسوي، در تهران بحثهایی داریم. « پروفسور هانري کربن » میدانی که ما با » : شرق، علامه طباطبائی(ره) من را خواستند و گفتند
او شش ماه در تهران است و شش ماه به فرانسه باز میگردد. در بین بحثهایی که داریم، او مکررّ راجع به امام زمان(ع) میپرسد و
من به او گفتهام یکی از دوستان ما کتابی به نام مهدي موعود(ع) دارد. من ایشان را نزد شما میآورم، و شما هر سؤالی دارید از
من .« ایشان بکنید. همۀ مباحث مربوط به امام زمان(ع) را که علامۀ مجلسی و خود ایشان به آن افزوده، در این کتاب آمده است
من دربارة امام زمان(ع) تتبّع نکردهام، اما شما کار کردهاید و کتابی » : همان موقع گفتم: با بودن شما، من چه بگویم؟ ایشان گفتند
البته به دلایلی، من توفیق پیدا نکردم که در این جلسه شرکت کنم. مقالۀ هانري کربن بعداً «. به این خوبی نوشتهاید، شما بیایید
دکتر » کربن، کتابی به نام امام منتظر(ع)، به زبان فرانسوي نوشته که دو مقالۀ آن را » : علامه طباطبایی در جلسۀ دیگري فرمودند
«. به فارسی برگردانده است و در یکی از مجلات دانشکدة ادبیات تهران چاپ شده، و من آن را براي شما میآورم « عیسی سپهبدي
استاد، مطلب را آوردند و من آن را در مقدمۀ چاپ چهارم یا پنجم مهدي موعود(ع) که تا به حال به چاپ سیام رسیده، آوردهام.
این مطلب سخنرانی کربن در رادیو پاریس، در شب نیمۀ شعبان بوده که بعد آن را نوشته و به صورت کتاب درآورده است. او در
آن جا میگوید: بدانید که از آغاز خلقت، اهل ادیان عقیده داشتند که خدا، پیامبرانی را براي هدایت بشر فرستاده است. یهود
میگوید: تا حضرت موسی(ع) را قبول داریم اما بعد از آن، این باب مسدود شد. نصارا میگویند: عیسی و مریم(ع) را قبول داریم
اما بعد از آنان، این باب مسدود شد. فرقۀ بزرگ مسلمانان اهل سنت می گویند: این افاضه از جانب خدا براي پیامبر ما بود اما
بعد از پیامبر خاتم، این باب مسدود شد. فقط یک فرقه در دنیا مانده که به حضور منجی در میان بشر اعتقاد دارد، و آن شیعه است.
شیعیان به دوازده امام(ع) عقیده دارند. آنها میگویند تاکنون یازده امام آمده و رفتهاند و در حال حاضر منتظر ظهور دوازدهمین
با من به تهران بیایید و شب نیمۀ شعبان را ببینید. [شیعیان] جشنی به پا میکنند که شب را همچون » : امام هستند. او در ادامه میگوید
عدالت » : توجه کنید که پروفسور کربن، فیلسوف معاصر فرانسوي طیّ سخنرانی در رادیو پاریس میگوید .« روز روشن میکند
صفحه 38 از 56
موعودي که جهان در انتظار .« خداي عادل اقتضا دارد، تا هنگامی که بشر در روي زمین وجود دارد، این فیض [الهی] ادامه پیدا کند
اوست در این شش کتاب به نظرم بحثی نمانده که آن را نیاورده باشم. بسیاري از مطالب در این کتابها موجود است. در کتاب
موعودي که جهان در انتظار اوست که چاپ سوم آن در سال 1349 منتشر شد، بحث مفصلی راجع به منجی موعود از دیدگاه فرق
نجات دهندة دنیا معتقدند، قوم یهود منتظر مسیح «( سوشیانت (یا سوشیانس » به « فرقۀ زرتشتی » ، و ادیان شده است. به عنوان نمونه
و اهل تسنن منتظر مهدي موعودند، ثابت کردهایم که [حقیقت] همۀ اینها کاملًا بر وجود ،« پسر انسان » موعودند، نصارا در انتظار
مقدس امام زمان حضرت حجت بن الحسن العسکري(ع) تطبیق میشود. در آن جا به تفصیل راجع به غیبت امام زمان(ع) و
اهمیت آن بحث کردهایم. هنوز سنّ مبارك امام(ع) به سی سال نرسیده بود که سؤالات دربارة آن حضرت و شخصی که غایب
در کتاب الحجۀ کافی راجع به غیبت آن حضرت(ع) نوشت، به هشتاد که « کلینی » شده، مطرح شد. به حدود پنجاه سال که رسید
کتابی با « شیخ طوسی » کتاب غیبت نوشت، سپس « نعمانی » کمالالدین و تمام النعمۀ را نوشت، بعد از آن « شیخ صدوق » ، رسید
همین نام نوشت و مسئله غیبت را در زمان انبیاي گذشته، در آن بیان کرد. اگر اینها را جمع کنید، میبینید که هیچ جاي بحث و
شبهه دربارة غیبت نیست. مسئلۀ طول عمر، هم که امروز حربۀ زنگ زدهاي است که نه دلیل عقلی و نه نقلی آن را نمیپذیرد. یک
است. برنامۀ دولت امام زمان(ع) در آن «( جهان در عصر مهدي(ع » فصل هم در کتاب موعودي که جهان در انتظار اوست، راجع به
جا آمده است. اینکه هیچ ویرانهاي در روي زمین باقی نمیمانده جز این که روي آبادي و عمران را میبیند. مردم به قدري
ثروتمند میشوند که کوهی از زر و سیم و جواهرات جمع میشود و گفته میشود، بیایید ببرید اما میگویند، از دولت امام زمان(ع)
آن قدر داریم که نیاز نداریم. مژده اي دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوي کسی میآید از غم هجر مکن ناله و
2. سورة . فریاد که من زدهام فالی و فریاد رسی میآید پینوشت ?: برگرفته از: سایت خبري بازتاب. 1. سورة حدید ( 57 )، آیۀ 17
. ضحی ( 93 )، آیۀ 11
گذري بر